به گزارش مشرق، محمد رستم پور فعال رسانه ای در کانال شخصی خود در تلگرام نوشت:
سرنوشت تلخ داد و مرگ بیسروصدای او در غربت و بدون هیچ تشریفات و تجهیزاتی، در کمین همه کسانی است که گمان میکردند راه مبارزه سیاسی شرافتمدانه از تخریب بنای جمهوری اسلامی میگذرد.
بعضی مرگها حیفیاند. یعنی آدم حیفش میآید که آدمها اینطور میمیرند. مثل همین مرگ بی سر و صدای بابک داد، نویسنده و تحلیلگری که روزی و روزگاری روزنامهها به خاطر یادداشتهای او فروش میرفتند. بابک داد، در ۵۰ سالگی در فرانسه از دنیا رفته و اینک در عصری که رسانه و خبر و محتوا و تحلیل از در و دیوار میریزد، جز چند سایت داخلی و معدودی کانال تلگرامی کسی از او و مرگش ننوشته است. داد این اواخر رسماً لجنپراکنی میکرد و با اتهامزنیهای بسیار، جمهوری اسلامی و نهادهای آن را به گونهای تخریب میکرد که حتی ایرانیهای مخالف نظام ساکن داخل و خارج هم نمیپسندیدند. تاریخ بسیار کوتاه و کمحافظه شده و سرعت رخدادها آنقدر بالا رفته که مرگها هر اندازه هم باشکوه باشند، از یاد میروند.
موضوع اصلاً «بابک داد» و تاریخ زندگی و نوشتههای او نیست. مسأله این است که در موافقتها و مخالفتها، باید شرافت، انصاف و عدالت را رعایت کرد و البته مرگ را نیز از یاد نبرد. هواداران و حامیان جمهوری اسلامی و طرفداران و وفادارانش نیز از دنیا میروند. جمهوری اسلامی، مدیران و نهادهایش، مسائل و تصمیماتش، هرگز از خطا و اشتباه بری نبودهاند. یک سیستم سیاسی که اندیشه و آمالی متفاوت با ارکان و مبانی دیگر سیستمهای سیاسی دارد و البته ادعاها و اعلامیهایی دارد. نه بدترین سیستم سیاسی از ابتدای تاریخ بوده و نه بهترین آن. نقد فاصله قابل اعتنایی با تخریب و لجنپراکنی و توهین و تمسخر دارد و مرز روشنی با پروندهسازی امنیتی و زمینهسازی حقوق بشری برای تحریم و تهدید.
ضدانقلاب به معنی گروه و مرام و تشکیلاتی که درصدد سرنگونی جمهوری اسلامی است، به ویژه ساکنین خارج از مرزهای ایران، هرگز نتوانسته بدیل مناسب و راهکار شایستهای برای گذر از جمهوری اسلامی به هر سیستم دیگری که رفاه و امنیت ایرانیها را تأمین کند، ارائه کند. تمام ایسمها و مکاتب فکری و الگوهای رهبری معارضین سیستم سیاسی حاکم بر جامعه ایران امروز منحصر شده است به لفاظیهایی علیه رهبری و بایدهایی که عملیاتی و اجرایی نیستند. حوادث دی ۹۶ و آبان ۹۸ نیز نشان داده که منتقدان دانشمند و مخالفان باسوادی که بتوانند این سیستم و نظام را به خوبی و به دقت و البته با انصاف نقد کنند، وجود ندارند. پهلویها نگاهی فانتزی به حکومتداری دارند و رجویها رویکردی فاشیستی.
بدون تردید، تصریح به این نکات بدین معنا نیست که حامیان و هواداران جمهوری اسلامی سر در برف غفلت و توهم فرو ببرند و فسادها و اختلاسها، سوءمدیریتها و حیف و میلها، تبعیض طبقاتی و نابرابری اجتماعی، شکاف نسلی و ناهنجاری فرهنگی و هزار و یک معضل برجسته و ملموس به ویژه در حوزه معیشت و اقتصاد را نبینند. جمهوری اسلامی اگر تاکنون از پس تحریم و تهدید و جنگ و فشار برآمده، به مدد چشمهای بیدار و دستان پرتلاشی بوده است که نخواستهاند واقعیت را پشت حق مأموریت و ارتقای شغلی بپوشانند. و البته که این سیستم و نظام به منتقد نیاز دارد، منتقد شفیق و دقیقی که علاوه بر نقد صریح، تبیین و ترسیم راهگشایی نیز داشته باشد.
و البته همین بابک داد، صد پله شریفتر و آزادمردتر از منافقانی است که هر روز به رنگ و نوای یک سازمان و مرام سیاسی در میآیند و در قدرت، کفتارصفت و روباهگون بیتالمال و اعتماد و دلبستگی مسلمین را به تاراج میبرند و دم از اسلام و اصلاح و اصول میزنند. خروج سخت و رنجآور داد از ایران پس از التهابات ۸۸ در کنار ثروت و مکنتی که دوستان و همپیالههای او در چند سال اخیر بر اثر گردش قدرت به دست آوردهاند، نشان میدهد داد راه دشواری برگزید و میتوانست چند ماه یا چند سالی زندان به جرم فتنهگری را تحمل کند و اکنون ده سال پس از آن اتفاق خونبار یکی به نعل بزند و یکی به میخ، هم از توبره بخورد و هم از آخور. مثل آن همه مشاور و روزنامهنگار و فعال مدنی و مترجم و نویسندهای که از سر و دوش اصلاحات بالا رفتند و پس از دورهای سکوت و سازش و چه بسا تجدیدنظر و بوقلمونصفتی، اینک در خدمت آرمانهای دولت روی کار آمده به کمک اصلاحطلبان، عضو هیئت مدیره پتروشیمی و هولدینگ و سازمانهای اقتصادی شوند.
بابک داد یا هر مخالف و منتقدی که علیه جمهوری اسلامی مینویسد و قلم میزند، نیز مرگ را تجربه خواهند کرد، حتی اگر به اندازه داد، متهور نباشند و مثل او در حق جمهوری اسلامی، بیانصافی و ناجوانمردی کنند. چه خوب است به آنها یادآوری کنیم شما هم میمیرید ضدانقلاب عزیز!